خاطرات مثل طفلی از تو برایم به یادگار می ماند

 

 

با تمامِ وجود ، تمامِ وجودت را بالا می آورم .

 

تحملِ کسی که در وجودم باشد و از روح و جانِ من تغذیه کند را ندارم .

 

همه ی با تو بودن ها را ، عُق می زنم .

.

هیچ چیز بهتر از فراموشی نیست .

.

اما . . .

.

با نطفه ای که از خاطراتت در این رحمِ نیمه جان باقی گذاشتی ، چه کنم ؟

.

.

من آبستنِ خاطراتِ تو هستم ،

 

و درد دارم .

 

درد دارم .

 

من نمی دانم

و همین درد مرا سخت می آزارد

که چرا انسان   این دانا   این پیغمبر

در تکاپوهایش :

چیزی از معجزه آن سو تر

ره نبرده ست به اعجاز محبت

چه دلیلی دارد ؟

چه دلیلی دارد

که هنوز مهربانی را نشناخته است ؟

و نمی داند در یک لبخند

چه شگفتی هایی پنهان است !

من برآنم که در این دنیا

خوب بودن به خدا سهل ترین کار است

و نمی دانم

که چرا انسان

تا این حد   با خوبی  بیگانه است

و همین درد مرا سخت می آزارد .

                                                 فریدون مشیری

 

فکر کنم روزای خوبمون تموم شدن

به همین راحتی